همراه با خانواده پرتلاش فون‌پی (قسمت۱)

راننده لبخندی می‌زند و می‌گوید: «خیالت راحت آقا، داریم، فون‌پی داریم، بفرمایید »

تهران با همه وسعت و زیبایی های خود ، هر کدام از میادین آن در دل خود حکایت ها دارند. به آزادی نگاه میکنم. به یکی از نمادهای زیبایی پایتخت. به حسن آباد کهن و زیبا. به تجریش هزار رنگ . به ونک.

 

میدان ونک تهران هم، از آن دست میدان های هفتاد و دو ملت است. همه چیز گویی در آن جمع است. خوب که نگاه کنی می بینی یک سوی میدان می رسد جهان کودک و آب و آتش و طنین شادی مردم که بلند است. سوی دیگر آن ولی می رسد به مجتمعی قضایی که با آن طرف میدان زمین تا آسمان فرق می کنند. آدمهای میدان ونک هم از سلایق گوناگون گویی رهسپار این گلوگاه ارتباطی پایتخت شده اند. ولی آنچه این میان یکی از موضوعات شهری که ونک را از دیگر میادین شلوغ و رنگارنگ جدا می کند را شاید بتوان وجود یک پایانه عریض و طویل اما منظم تاکسی دانست که یکی از اضلاع این میدان را به خود اختصاص داده و گاهی برای یک مسافر خسته از شهر که قصد عزیمت به نقاط دیگر تهران و حتی کرج را دارد ، کورسوی امید است. رانندگانی که هر کدام ده، پانزده سالی می شود که شغل تاکسیران را برای خود انتخاب کرده اند و با وجود همه مشکلات مانده بر سر راه ، با لبخند از مسافرین پذیرایی می کنند.

گوشه ای از پایانه ونک ، درست در انتهای خطی های خیابان انقلاب ، خوش و بش چند مسافر و یک راننده توجهم را جلب می کند. راننده که سنی از او گذشته است و گویی پنجاه و شش، هفت سالی هم دارد در صندلی جلوی سمند زرد می خندد و مسافران هم از او تشکر می کنند و پیاده شده و از پایانه دور می شوند.راننده تلفن همراهش را چک می کند و می رود دور می زند و خودش را به انتهای خط تاکسی های خط انقلاب می رساند. می روم به سراغش. با او سلام و احوالپرسی می کنم و از ماجرای مسافران خندان و رفتار جالب او مقابل همسفرهایش می پرسم. سری تکان می دهد و می گوید : ای آقا! چیه ماجرا؟ اینا مسافرای همیشه من هستن. صبح ها می برمشون انقلاب . عصرام با خود من برمیگردن.

ماجرا برایم تازه داشت جالب می شد که محمدآقا، تاکسیران خوش اخلاق دوباره خندید. گفت : «اینا مسافرای قدیمی مان. دیگه یه خونواده ایم یه جورایی . امروز کیف پولشونو جا گذاشتن. انقدر توو راه از انقلاب تا اینجا (ونک) عذرخواهی کردن. اینجا که رسیدیم، بهشون گفتم خب فدای سرتون. اصلا مهمون من. وقتی دیدم این آقایون اصرار دارن که کرایه ما رو بدن گفتم خب باباجان از این اینترنتیا بپردازین. خلاصه اینکه از شر این کرایه دادنه خلاص شدن انقدر گفتن و خندیدیم که باز داشت یادشون می رفت کرایه بدن. این بود ماجرای ما.»

از محمدآقا پرسیدم یعنی از چه نرم افزار یا امکانی استفاده کردن که پول نقد استفاده نکنند که پشت صندلی راننده را نشانم داد و گفت این را ببین. بهش می گن “فون پی” اینو از وقتی ریختن دیگه گرفتاری ما تموم شده. نه مسافرامون اذیت می شن اگه پول نقد نداشته باشن ، نه ما وقتمون سر پول خوورد می ره. از محمدآقا خداحافظی کرده و می روم سراغ خطی های خیابان یوسف آباد. خطی شلوغ که البته حالا گویی وقت استراحت و چایی خوران راننده ها فرارسیده است.

دنباله حرفم با محمد را می گیرم و می روم سراغشان و از «فون پی» می پرسم. یکی از راننده ها که در واپسین روزهای شهریور چای داغ لیوانی را دست گرفته و مشغول خوش و بش با همکارانش است کنارم ایستاده. آقای نصیری . مرد چهل و چندساله ای که می گوید بیست سالی میشود تاکسیران است. با آقای نصیری که هم کلام می شوم ، دل پری از بعضی سامانه های پرداخت آنلاین دارد. او ابتدا به گذشته اشاره می کند و می گوید « اتفاق افتاده که ما سر نبود پول خرد با مسافر درگیر بشیم. شده تا حالا که سر نبود ۲۵ تومن، ۲۵ تا تک تومن ها! یکی از بچه های ما بره زیر سوال.» می پرسم الان چه؟ همانطور که چای اش را اینبار بدون قند و یک نفس مینوشد می گوید «یکی دوسال پیش بود یکی از دوستان این فون پی رو به ما معرفی کرد. ما هم ریختیم. بد نبود . الان هم بد نیست . البته چندتای دیگه هم اومدن . ولی اینجوری ما کمتر با پول خرد کمتر در رابطه هستیم . همین هم کلی محسنات داره . از جمله اینکه کلی مریضی داره اسکناس ، ما می خوایم بریم خونه باید دست و بالمون رو بشوریم.مام چون هم برای ما خوبه هم مسافر، معرفی میکنیم به مسافرامون»

سر که از آقای نصیری به چپ می گردانم ، جوان دانشجویی را می بینم که کیف به دست منتظر انتخاب خط و سوارشدن تاکسی آریا شهر است . با او خوش و بشی می کنم و از تجربه اش از استفاده از سامانه های پرداخت در تاکسی می پرسم. می گوید مطلع است ولی ترجیح می دهد پول نقد استفاده کند. دختر جوانی که همراه اوست ، خودش را در بحث شرکت می دهد و میگوید « یه وقتایی واقعا کار راه اندازن . من خودم حوصله سر و کله زدن درباره پول خرد و اینها رو با راننده ها ندارم. این بندگان خدا هم واقعا گاهی ندارن پول خرد که به مسافر بدن. من تقریبا از همون ماه اول که فون پی اومد استفاده کردم. و مشکل چک و چونه زدن با راننده ها توو این مورد حل شد»

دوباره می روم سراغ رانندگان. خودم را می رسانم به جمع بی ریا و صمیمی شان تا بحث را ادامه دهیم. بحث تا دوباره گرم شود و آنها آغاز کنند به گفتن درباره فون پی و دیگر اپلیکیشن های پرداخت در تاکسی ها ، متوجه چند نکته می شوم : نخست اینکه پرداخت های به موقع برای رانندگان جزء دغدغه های اصلی به حساب می آید. و دیگر اینکه جوایزی که گاه و بیگاه شامل حال آنان می شود. سوال من بهانه ای میشود تا بازار مقایسه فون پی با دیگر اپلیکیشن ها داغ شود .

می روم به سراغ خط میدان توحید . جایی که پیرمردی ایستاده تا آخرین مسافرش هم بیاید و راه بیفتد از ونک به سمت توحید. از او درباره بازار کارش می پرسم و اینکه تا کنون تجربه استفاده از فون پی را دارد یا خیر. برایم جالب است که او با دقت وصف ناشدنی از سازوکار فون پی می گوید و چندباری هم مسافرانش از او خواسته اند که درباره این سیستم های پرداختی راهنمایی شان کند.

او می گوید «اینا باید هوای راننده رو داشته باشن. اگه ریختن پول راننده دیر و زود بشه راننده دیگه استفاده نمی کنه . الان همین آقا (اشاره به یکی از دوستان راننده اش می کند) ۲۵۰ هزار تومن با همینا پرداخت کردن مسافراش. توو یکی دو روز. باید بهش یه جایزه ای بدن که تشویق بشه. مسافر دارم…پیاده شده میگه من با کارت بریزم؟ خب تو همون اول می ریختی به کارت من . اینه که ما ترجیحمون یا پول نقده یا همین سایتا»

از او می پرسم مسافرها بیشتر، ترجیح می دهند در مسیرهای طولانی از فون پی استفاده می کنند یا کوتاه؟ او که گویی پاسخ را انگار از قبل هم می داند، می گوید «کوتاه . اکثرا مسیرهای کوتاه . ببین می دونی مسیرهایی که خطی دارن این برنامه ها خیلی به دردشون می خوره»

از او خداحافظی می کنم و راه می افتم به سمت شمال میدان ونک . جایی که تاکسی های خط ده ونک انتظارم را می کشند. تا وارد خط آنها می شوم و متوجه می شوند می خواهم درباره اپلیکیشن های پرداخت آنلاین در تاکسی ها با ایشان گفتگو کنم یکی از آنها که بعدتر متوجه شدم نام او حسین آقاست و راننده های این خط حسین را همه قبول دارند و قبل از این هم جزء رزمندگان سرافراز جنگ تحمیلی بوده است.

ماجرا برایم جالب می شود. حسین آقا که محاسنی سپید و لباس مشکی رنگ به تن دارد در میان همکارانش به گرمی از من استقبال می کند و از همان ابتدا تاب صحبت را از من می گیرد و با لهجه شیرین لری از خاطرات شیرین جبهه و تلخ شهادت رفقایش می گوید و اینکه قبل و بعد جنگ ، تاکسیران بوده و با برادرش آن زمان هم مسافر جابجا می کردند. می گوید « ما ۵۰ ساله راننده هستیم. چه قبل جنگ چه بعد جنگ . کرایه ماشین ۱۵زار بوده تاکسی اومده من تاکسی داشتم. من عشقم اینه به مردم خدمت کنم. من عشقم اینه خدمتگزار این مردم باشم. مسافر بالای سر منه . ما خانوادگی همه مون مسافرکشیم. قوم بنی هندل . (می خندد) متوجه شدی؟ قوم بنی هندل. الانم طرف میاد کرایه داره مخلصشم هستم. نداره هم مخلصشم هستم. طرف اومده (کرایه رو ولش کن.) ناراحت بوده پرسیدم چیه میگه می خوام از شوهرم جدا شم . دارم میرم دادگاه خانواده ونک . زنگ زدم شوهرشم اومدن و به هزار زحمت آشتی‌شون دادم. اینه که مسافر روو سر ما جا داره.»

از او درباره استفاده اش از فون پی می پرسم . لبخند می زند. تلفن همراه اش را نشان می دهد . می گوید«ببین . این گوشی ما از این جدیدا نیست . نداره از این امکانات ولی اگه داشت مخلصتم بودم. ولی چون نداره . از این برنامه ها نمیشه استفاده کنم» حسین آقا که متوجه می شود در پی تحقیق در این باره هستم دستم را می گذارد در دست یکی از دوستان راننده اش . آقای نهری . مردی خوش چهره و خوش صحبت که تجربه استفاده از فون پی را نیز دارد. آقای نهری می گوید از زمانی که فون پی آمده ، از همان روز اول از آن استفاده کرده است. او درباره سهولت در ارتباط راننده و مسافر با استفاده از فون پی می گوید و اینکه به مسافر پیشنهاد می دهد که از این ابزارها استفاده کند . اولا به دلیل نبود اسکناس ۲۰۰ تومانی و و در ثانی به دلیل سختی جابجا کردن وجه نقد. او می گوید «خیلی از مسافرهای ما از فون پی استفاده می کنند . یه چند وقت دیگه هم که دانشگاه باز بشه استفاده از فون پی خیلی بیشتر میشه. دانشجوها خیلیاشون از این استفاده میکنند و برامون خیلی عالیه. بیشتر دانشجوها الان فون پی نصب کردن. ما هم راحتیم چون جابجایی پول نداریم دیگه. خوبیش برای ما اینه که مسافر دیگه از راننده ناراضی نیست. چون مشکل ما در وهله اول پول خرد بود. این فون پی مشکل ما رو تا حدودی حل کرده. حالا یه موقع هایی اینترنت مشکل پیدا می کنه اذیت میشه مسافر . ولی مسافر که میخواد تاکسی بگیره جلوی خط می پرسه که فون پی داری یا نه؟ اگه نداشته باشی تاکسی بعدی رو سوار میشه. اینجوری هم مردم راضی هستن. هم مام راضی هستیم چون پیامک پرداختش همون لحظه میاد»

با آقای نهری ، حسین آقا و بقیه رانندگان مهربان و میهمان نواز خط ده ونک خداحافظی میکنم و دور میدان ونک هفتاد رنگ تهران را طی می کنم و می روم سمت خطی هایی که به سمت چهارراه جهان کودک ایستاده اند. به ساعتم نگاه می کنم. وقت رفتن است . دست بلند می کنم و تاکسی جلوی پایم می زند روی ترمز . مقصد را به او می گویم. اما پیش از سوار شدن هر آنچه در این یکی دو ساعت پیش رویم در میدان ونک گذشت را مرور می کنم ، از راننده می پرسم : فون پی داری؟ راننده لبخندی می زند و می گوید : «خیالت راحت آقا . داریم. فون پی داریم. بفرمایید » .

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *